پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

پارسا جیگر مامان و بابا

عشق من 7 ماهه شد...

  گل من هفت ماهگيت مبارك هفت ماه از شيرين ترين روزهاي عمرم گذشت. تو يه چشم به هم زدن. شايد مادر شدن و مادر بودن يه جورايي سخت باشه. اما واقعا لذتبخشترين حسيه كه يه نفر ميتونه تو تمام عمرش داشته باشه. عزيز دلم، نميشه از شيريني روزهاي با تو بودن گفت. چرا كه هيچ وا‍ژه اي برازنده ي وصف اين روزهاي شيرين نيست. فقط می گم: دوستت دارم  عاشقتم مستم از بوي تنت خوشبخت ترينم با بودنت ثروتمندترينم با داشتنت خداياااااااااااااااااا شكرررررررررررررررررررررررررررررت       ...
28 خرداد 1391

بابا جون روزت مبارک

ای پدر ای با دل من همنشین             ای صمیمی ای بر انگشتر نگین ای پــــــدر ای هــــمدم تنهاییم                 آشنایی با غــــــــم تنهاییم ای طنین نام تو بر گوش من                  ای پناه گریه ی خاموش من همچــــــو باران مهربان بر من ببار              ای که هستی مثل ابر نو بهار در صداقت برتـــــر از آیینه ای   &n...
18 خرداد 1391

اولین شیطنت و بازیگوشی

  پسر قشنگم قربونت برم من که تازگیها با روروئکت کل خونه رو دور می زنی همه جا رو چک می کنی و چون چیزی جلوی دستت نیست فقط کافیه بری سمت تی وی و فلش رو توی دستگاه ببینی اونوقته که دیگه همه تلاشتو می کنی که فلش رو دربیاری بارها وسط ضبط و پخش این کار و کردی و کلی هم ذوق می کنی خودت می دونی خرابکاریه و برای همینم از انجام این کار خیلی لذت می بری. آخ جون فلش ... ...
2 خرداد 1391

روز مادر مبارک

  بارانی از عشق و کمی هم ستاره ارزانی تویی که در تبار معصومانه‌ی نگاهت، چشمان خسته‌ی من ستاره می‌چیند. خوش‌آهنگ‌ترین نغمه‌های هستی نثار قلب خسته و صبورت. روزِ به اوج نشستنت مبارک . . . مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزارا...
31 ارديبهشت 1391

پارسا و پارک

پسر عزیزم ، خوشگلم، نفسم دیشب رفتیم پارک و تو خیلی خیلی خوشحال بودی فکر کنم دلت می خواست همه اسباب بازیها رو سوار بشی برای هر کدومشون کلی ذوق می کردی ولی اینبار فقط تونستی سوار یه ماشین خاموش بشی قربونت برم که به همینم راضی بودی ولی مطمئناً دفعه های دیگه به کمتر از ترن هوایی راضی نمی شی آخه تو خیلی شیطون و بلا و بازیگوش شدی.     ...
28 ارديبهشت 1391

پارسا و جوجه کباب

  عزیزم اینجا تو دیگه هیچکس رو نمی شناسی نه من نه بابایی نه حتی یه لبخند کوچیک به دوربین فقط جوجه اینجا جوجه خوردی و کاملا مشخصه حس خیلی خوبی پیدا کردی قربونت برم با اینهمه ذوقی که برای جوجه داری چپ شدی پسرم می دونم تا حالا جوجه نخوردی حق داری نگران نباش پسرم بازهم بهت جوجه می دیم بخوری قربونت برم خب چکار کنم آخرش تموم می شه دیگه  ...
27 ارديبهشت 1391