پارسا و شیطنت
سلام پسر خوشگل و جیگر من که دیگه نمی شه یه لحظه هم ازت غافل شد اینقدر شیطون و بلا شدی که از در و دیوار خونه می خواهی بالا بری بصورت حرفه ای دیگه چهار دست و پا می ری (17/06/91) و به همه جای خونه سرک می کشی تمام کشوها رو می خواهی باز کنی و هرچی توی کشوهاست بریزی بیرون از روشن شدن لامپ و لوستر خیلی خوشحال می شی و دستات رو می بری بالا و هورا می کنی اینم شیرین کاری جدیدت که من فقط چند دقیقه رفتم با تلفن حرف بزنم و خیالم راحت بود که توی اتاق خودت هستی و داری بازی می کنی البته بازی که چه عرض کنم خرابکاری در کمد رو یاد گرفتی باز کنی سطل برنج رو آوردی بیرون و حسابی برنج بازی کردی قبلا هم این کار رو کرده بودی و به قول یکی از مامان ها فکر کنم می خواهی تاجر برنج بشی با چه عشق و علاقه ای برنج ها رو هم می زدی و می ریختی بیرون و مقداریشون هم که زیر چرخهای روروئکت تبدیل به آرد برنج شد الهی مامان فدات بشه با اینکه کارهای خونمون رو چند برابر کردی اما طاقت 1 ثانیه دوریت رو هم ندارم می خوام باشی پسر قشنگم همیشه باشی کنارمون ، باشی و شیطنت کنی ، باشی و خونه رو به هم بریزی ، باشی و خونه رو پر کنی از صدای خنده های قشنگت ، باشی تا همیشه من و بابایی بدونیم زندگیمون چقدر با حضورت قشنگتر شده و عشقمون چقدر پر رنگ تر الان دیگه زندگی ما بدون تو هیچ معنایی نداره پس همیشه کنار ما باش.