پارسای شیطون من
سلام پسر خوشگل و شیطون من ببخشید که این پست رو کمی دیر گذاشتم آخه این روزا من توی کار بابایی بهش کمک می کنم و حسابی وقت کم می یارم شما هم که ماشاء الله هیچ چیز از دستتون در امان نیست و حسابی شیطون و بلا شدی و سر از همه چیز و همه جای خونه می خواهی در بیاری به همه چیز می خواهی دست بزنی و یه لحظه ارام و قرار نداری موقعی که بابایی می خواست سطل برنج رو پر کنه انگار که یه اسباب بازی جدید برات آوردند با چنان ذوقی اومدی طرف سطل برنج دیگه مگه می گذاشتی بابایی کارش رو انجام بده هر موقع هم که من می خوام برم آشپزخانه باید دنبالم بیایی. اونجا هم که چنان فعال می شی انگاری که کارهای شما از کارهای من بیشتره به گاز دست می زنی ، کشوها رو بیرون می کشی و بهم می زنی شانس آوردیم هنوز در کابینت ها رو نمی تونی باز کنی خلاصه که حسابی بلا شدی عزیز دلم البته این عکسا مال اوایل ای کی یو سان شدنته و الان دیگه موهات کمی در اومده و من یه کمی دیر این پست رو گذاشتم دلیلش هم که بهت گفتم شما هم که دیگه مثل قبل با من همکاری نمی کنی و من فقط باید یا با شما بازی کنم یا وسایل خونه رو در اختیارت بزارم تا با یه چیز جدید سرگرم و مشغول بشی جگر مامان شیطنت هاتم برای ما قشنگه و مامان و بابا هر لحظه بیشتر از قبل عاشقت می شن.
اینجا هم زمانیه که من صدات می زنم و بر می گردی تازه به من می گی إ إ و دوباره مشغول می شی.