تولد یکسالگی پارسا جون
بالاخره مامانی شمع تولد یکسالگیت رو روشن کرد باورم نمیشه که یکسال گذشته. یکسالی که درسته گاهی وقتاش خیلی سخت بوده سختی که در کنار شیرینی لذت مادر شدن و حس خوب با تو بودن هیچ نبود، گاهی که من و بابایی به مرور خاطرات می پردازیم می بینیم زندگی ما با تو معنی دیگری پیدا کرده و خونمون همون بهشت کوچولویی شده که ما پی اش بودیم و زندگی با تو قشنگترین لحظه ها رو برای ما داشته. در سالی که گذشت با گریه ها و دردهات غمین بودیم و با شادیهات سرخوش. سالی که لحظه لحظه اش برای ما خاطره است خاطره ی تمام اولین ها با تو عزیز دلم اولین بار که گریه کردی اولین بار که خندیدی، اولین بار که حرف زدی، سینه خیز رفتی، چهار دست و پا رفتی و هزاران اولین دیگه که تو ذهن ما حک شده و یادآوریش برامون شیرینترینه پسر خوشگلم اولین سال تولدت با به دنیا اومدن نی نی دایی مهدی (فاطیما) جون همزمان بود باسه همین یه جشن کوچیک برای هردوتان گرفتیم امیدوارم ١٢٠ ساله بشید و همیشه سلامت و خوشحال کنار ما بمونید. عاشقتونم.
آره پسرک شیرین من
یکساله شدی. یکسال پیش تو یه روز سرد پاییزی (٢/٨/١٣٩٠) ساعت ٣٠/٢ بعدازظهر چشماتو واسه اولین بار به روی نور باز کردی
واسه اولین بار تو هوای این دنیا نفس کشیدی
واسه اولین بار بوسیدمت یادش به خیر چه طعم خوشی داشت
واسه اولین بار با دستام با همه وجودم عشق رو لمس کردم چه حال خوشی داشت
تو اومدی با خودت برام بهشت رو هدیه آوردی
تو اومدی و من مادر شدم
با همه کوچیک بودنت چه لذت بزرگی رو به من و بابایی هدیه کردی
چقد کوچولو بودی اونقدر که تمام لباسات با همه کوچیک بودنشون برات بزرگ بودن
شب اول دنیا اومدنت اینقدر عاشقم کرده بودی که دلم نمیومد بخوابم و نگاهت نکنم
چقدر دوستت داشتم...چقدر دوستت دارم...چقدر دوستت خواهم داشت...حتی اگه نباشم
چقدر بوی تنت مستم میکرد اونقدر که یادم میرفت تمام شب بیدار بودی و من حتی ۱ ساعت هم نخوابیدم
چه روزای قشنگی بود با تمام سختی هاش با تمام دغدغه هاش
چه روزای قشنگیه روزای با تو بودن تو رو داشتن تو رو بوسیدن و لمس کردن
کوچولوی ۱ساله من امروز تو یه مرد کوچولوی خواستنی هستی
یه مرد کوچولو با 80 سانت قد و 2 تا دندون خوشگل.
۱ساله با مایی
۱۲ ماهه که هر روز شیرین تر از روز قبل گذشته
۳۶۵ روزه که تو خونمون عشق موج میزنه
۱ ساله شدی گلم ۱۲۰ ساله بشی
تولدت مبارک برکت زندگی
تولدت مبارک هدیه خدا