پارسا و کتاب و شیرین کاریهاش
عزیز دلم الان خیلی وقته که تو با شیرین کاریهات هر لحظه من و بابایی رو بیشتر از قبل عاشق خودت می کنی یکی از قشنگترین کارها و تغییراتت شناختیه که دیگه نسبت به من و بابایی و مامان جون پیدا کردی و اینکه تا غریبه ها رو می بینی به گریه می افتی و فقط می خواهی پیش ما برگردی و چشم از ما برنمی داری نمی دونی این احساس امنیت و آرامشی که تو بغل ما می کنی 1000 برابر برای ما شیرین تره چون داریم نتیجه زحمتا و بی خوابی و محبتامونو تو چشمات می بینیم و با هر لبخندت زندگی رو برای ما خیلی خیلی قشنگتر و لذت بخش تر می کنی البته لبخند که چه عرض کنم کم کم شده قهقهه و بعضی وقتها هم جیغهای بنفش می کشی، دیگه اینکه جدیدا به جای آقون و واقون و صداهای قبلی آواز می خونی به سبک اوپرا و با صدای بلند و موقع خوابیدنت هم تا 360 درجه دور خودت می چرخی چه بیداری چه خواب (البته این خصوصیتت دقیقا به بابایی رفته ) ، با دقت به همه وسایل و قسمتهای مختلف خونه نگاه می کنی و وقتی وارد اتاقت می شیم خیلی خوشحال می شی و با دیدن عنکبوت آویزون از سقف اتاقت یه عالمه ذوق می کنی عزیز دلم تازگیها که برای ما کتاب خون هم شدی وقتی کتاب تبلیغات سرویس خواب نوزاد رو دیدی خیلی برات جذاب بود همه رو با دقت نگاه می کردی و هر از گاهی به ما لبخند می زدی بعضی جاها هم که تو خودت بودی فکر کنم داشتی به این موضوع می اندیشیدی که چرا دیر بهت نشون دادیم و ازت نظرخواهی نکردیم آخه جیگرم اون موقع شما تو شکم مامانی بودی و ما با سلیقه خودمون برات سرویس خواب خریدیم انشاء الله سرویس نوجوانیت رو خودت انتخاب می کنی قربون این جدیت و پشتکارت برم که داری کم کم آقا و بزرگ می شی و به همه چیز علاقه و واکنش نشون می دی.