پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

پارسا جیگر مامان و بابا

تشکر پارسا کوچولو از دکتر مهربونش

 منم مثل همه کوچولوها اینو از بزرگترا شنیدم که پزشکی اطفال از سخترین رشته های پزشکیه اون روز معنی حرفشونو نفهمیدم ولی روزی که مادرم عاشقانه اما مستأصل و نگران از اینکه دردمو نمی فهمید منو با دستاش به آغوش شما سپرد بدون هیچ دلنگرونی ! فهمیدم فقط یه حس امنیت و اعتماد می تونه بچه ای رو از آغوش مادر جدا کنه ، وقتی با نگاه مهربونو و پرسشگرت به چشمام خیره شدی و دستای مهربونت رو به بدنم کشیدی فهمیدم بی زبونی ما فرشته های کوچولو باعث سختی کار شماست ، وقتی درد و ازم دور کردی خوشحالی رو تو چشای مامانم دیدم و او زمان بود که می خواستم با همون زبون بی زبونیم بگم :دکتر جونم دوست دارم.   جناب آقای پروفسور محمد حسین سلطان زاده...
21 بهمن 1390

پارسا در روز اول زندگی

چه خوب شد که به دنیا اومدی و چه خوب تر شد که همه دنیای ما شدی امروز یعنی 2/8/1390 پارسا کوچولوی ما به دنیا اومد تولدت مبارک با صد هزار تا بوسه ! عشق منی عزیزم بی تو دلم می پوسه     قشنگ ترين صداي زندگي تپش قلب توست با شکوه ترين روز دنيا تولد توست پس براي من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم اینم اولین عکسش که بابایی تو بیمارستان بعد از تولدش گرفت اسم این جیگر طلا رو گذاشتیم پارسا چون واقعا پارسا و پرهیزگاره و از همون روز اولی که به دنیا اومده دستاش رو به بالا و مشغوله دعا کردنه پارسا جونی موقع تولد وزنش 3000 گرم و قدش 49 سانتیمتره  خدا رو شکر زردی هم نداره...
1 بهمن 1390

پارسا در 40 روزگی

پسر گلم قربونت برم با این خنده های قشنگت     داره بارون میاد، خوب که نگاه می کنم. . . هوا که ابری نیست…  فرشته ها هستن که دارن گریه میکنن…… آخه یکی ازشون کم شده مهربون ترین فرشته رو خدا برای من فرستاده وقتی هزاران شهاب به سمت زمین هجوم میاوردن از خودم می پرسیدم چه اتفاقی افتاده که آسمونیا میخوان خودشونو به زمین برسونن؟…. حالا فهمیدم اونا به پیشواز حضور مسافری میان که زمینو با گامهای مهربونش نوازش کرد تا سفرشو از خودش به خدا شروع کنه ….   ...
1 بهمن 1390