نوروز 1393
سلام عشق مامان؛
عزیزم نوروز 93 لحظه سال تحویل خونه ی خودمون بودیم و همان لحظه عمو محمد و زن عمو و مبینا و دوست بابایی (عمو حامد) هم رسیدند و کنار هم جشن سال نو رو گرفتیم روز اول عید هم به دیدن بابابزرگ (پدری) و مامان بزرگ و دایی امیر (مادری) رفتیم روز دوم عید هم به همراه خانواده ی عمو محمد به هشت پر رفتیم خیلی خیلی خوش گذشت و لحظات خیلی خوبی رو کنار هم گذروندیم . اولین سفر شما به شمال بود و حسابی لذت بردی از کنار دریا و شن بازی و آب بازی دست نمی کشیدی با حیواناتی هم که می دیدی حسابی رابطه برقرار می کردی بهشون غذا می دادی و باهاشون بازی می کردی از کباب درست کردن و آتش فراهم کردن هم که حسابی لذت می بردی و همیشه کنار دست بابایی بودی. هوا خیلی سرد بود حتی برف خیلی سنگینی هم دو روز اومد و شما هم کمی سرما خوردید ولی در کل خیلی خیلی خیلی خوش گذشت .
ا
همه ی خوراکیتو دادی به این گوزنه دستتو کاملا می کردی توی دهنش و اصلا هم ترس نداشتی ...
اینجا اولین بار کنار دریا فکر می کنم برات خیلی جالب و جذابه...
با بابایی مشغول شن بازی هستی ...
اینجا هم که هشت پره همون دو روز برف سنگین که اومد به محض بیرون اومدن مثل آدم برفی می شدیم.
این عکس مربوط به زمستان 92 یه برف بازی درست حسابی با بابایی روی پشت بوم کردی به زور آوردیمت پایین حسابی خیس شده بودی چون خیلی ناز و قشنگ شدی دلم نیومد نزارم .