پارسا در نوروز92
سلام عشق مامان
عشق مامان تو که هر لحظه با شیرین کاریها و شیرین زبونیهات من و بابایی رو دیوانه وار عاشق خودت می کنی ، تو که با هر لبخندت شوق و امید زیستن ما رو هزار برابر می کنی ، تو که با هر نگاهت قشنگترین لحظات زندگی را به ما هدیه می دی نمی دونی چقدر از داشتنت خوشحالیم و به خودمون می بالیم که خدا فرشته ای مثل تو رو به ما هدیه داده عزیزم به خاطر همه آرامشی که از تو داریم خدا را شکر می گوییم و به پاس تمام خوبیهایت بهترین ها را برایت آرزومندیم.
گل مامان امسال هم با دومین حضور قشنگت کنار سفره هفت سین بهارمون رو قشنگتر و زیباتر کردی تو مهمونی ها حسابی آقا و گل شدی به جز لحظه پسته خوردنت که تا چشمت به پسته می افتاد فقط می گفتی پسته پسته بعد هم شوری نمکش رو می خوردی و پسته رو خرد خرد می کردی و می دادی بیرون این روزها خیلی خیلی بلبل زبون شدی به محض اینکه تلفن زنگ بزنه باید شما اول صحبت کنی اینم از مکالمه شما و بابایی:
بابایی: الو پارسا : الو بابایی: خوبی ؟ پارسا: خوب بابایی: چی می خوری؟ پارسا: به به بابایی: کی بهت داده؟ پارسا : مامان جون بابایی : چکار می کنی؟ پارسا: بازی بابایی: کاری نداری؟ پارسا : نه بابایی: بای بای پارسا: بابا
شعر یه توپ دارم قلقلیه رو هم با من اینجوری می خونی فقط جاهایی که رنگی نوشتم رو می گی:
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه می زنم زمین هوا می ره نمی دونی تا کجا می ره من این توپ رو نداشتم بابام به من عیدی داد یه توپ قلقلی داد.
به رقص و نانای هم خیلی علاقه داری به محض اینکه آهنگ شاد بشنوی دستات می ره بالا تو سیزده بدر هم با رقص قشنگنت همه رو مجذوب خودت کردی البته به صورت نشسته یه دستت گوشی موبایل گرفتی و دست دیگرت هم بردی بالا و خودتم تکون می دادی نفسم خیلی خیلی دوستت دارم.
عزیز دلم جدیدا به کشیدن جارو برقی خیلی خیلی علاقه پیدا کردی و حتی به دسته جاروی بدون دستگاه و برق هم راضی هستی تا لحظه رفتن به مهمونی هم دست از کار و تلاش بر نمی داری