پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

پارسا جیگر مامان و بابا

سومین و چهارمین مروارید پارسا جون

  سلام پسر قشنگم مرد کوچولوی من که دیگه یکساله شدی و روز به روز داری شیرین تر و جیگر تر می شی وقتی برای چکاپ یکسالگی با بابایی رفتیم خدا رو شکر همه چیز خوب و نرمال بود حتی واکسن هم خیلی خوب بود فقط یه لحظه به گریه افتادی و زودی فراموش کردی اما دقیقا چهار روز بعد از زدن واکسن یکسالگیت تب کردی و حسابی بی قرار شدی شبها نمی تونستی راحت بخوابی و اشتهایی هم برای خوردن غذا نداشتی فقط شیر می خوردی  و بعد از تقریبا یک هفته هر دو تا دندون بالاییت نمایان شد (٢١/٠٨/٩١) عشق من با اینکه سر این دو تا دندون بالایی اذیت شدی اما الان خوشحالم که هم حالت خوب شده هم  اینکه 4 تا مروارید قشنگ داری مبارکت باشه جیگر مامان. ...
23 آبان 1391

سومین سالگرد عشق...

(1388/8/8) پسر قشنگم این تاریخ و این اعداد یکی از قشنگترین اعداد زندگی مامان و باباست توی این روز ما باهم ازدواج کردیم و عشقمان پایدار شد عشقی که امیدوارم تا ابد بمونه و همیشه سبز باشه همسر عزیزم   با آمدن تو بهترین و قشنگترین لحظات وارد کلبه خوشبختیمان شد و چه لذتی بالاتر از اینکه تو دومین سالگرد ازدواجمون ثمره عشقمون به بار نشست و با آمدن فرزندمون زندگیمون عاشقانه تر شد . همسفر دائمی من تو بهترین بهانه برای زندگیم هستی آرزومندم سایه ات همیشه بر سر من و فرزندمون گسترده باشد .   باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت هنوز در من شمعی روشن است . و من… در انتهای...
23 آبان 1391

پسرک شیطون من...

  سلام جیگر مامان که روز به روز داری شیطون تر و بلا تر می شی از در و دیوار خونه بالا می ری به همه چیز و همه جا سرک می کشی و 2 تا کلمه هم به فرهنگ لغاتت اضافه شده وقتی نزدیک بخاری می شی می گی قاقه (داغه) و هر چیز یا هر کس که دیگه نبینی دستت رو می یاری بالا و می گی افت (رفت) قربونت برم شیرین زبونم.   ...
13 آبان 1391

پارسا و گردش

  سلام عسل مامان اینجا رفته بودیم دنیای کودک و شما حسابی بازی کردی البته از بعضی بازیها خوشت نیومد مثل استخر توپ و سرسره های بادی البته فکر کنم چون بار اولت بود استقبال نکردی اما از بازیهای دیگه حسابی لذت بردی قربونت برم پسر خوشگلم خوشحالم که بهت خوش گذشت     ...
13 آبان 1391

تولد یکسالگی پارسا جون

    بالاخره مامانی شمع تولد یکسالگیت رو روشن کرد باورم نمیشه که یکسال گذشته. یکسالی که درسته گاهی وقتاش خیلی سخت بوده سختی که در کنار شیرینی لذت مادر شدن و حس خوب با تو بودن هیچ نبود، گاهی که من و بابایی به مرور خاطرات می پردازیم می بینیم زندگی ما با تو معنی دیگری پیدا کرده و خونمون همون بهشت کوچولویی شده که ما پی اش بودیم و زندگی با تو قشنگترین لحظه ها رو برای ما داشته. در سالی که گذشت با گریه ها و دردهات غمین بودیم و با شادیهات سرخوش. سالی که لحظه لحظه اش برای ما خاطره است خاطره ی تمام اولین ها با تو عزیز دلم  اولین بار که گریه کردی اولین بار که خندیدی، اولین بار که حرف زدی، سینه خیز رفتی، چهار ...
10 آبان 1391

پارسا و نمایشگاه

  سلام پسر خوشگلم ، جیگر مامان جمعه 14 مهرماه رفتیم نمایشگاه مادر و کودک با ماهان نفسی و مامان و بابای مهربونش خیلی خیلی هم خوش گذشت البته به شما بیشتر چون دلت می خواست همه ی بازی ها رو تست کنی توی ماشین بشینی با نی نی های دیگه مشغول بازی بشی الهی مامان فدات تو چقدر بلا شدی سوار ماشین یا هر بازی دیگه که می شدی به زور باید بلندت می کردیم از اونجا هم برات عروسک انگشتی و کارت های آموزشی باما خردیم عزیزم من و بابایی خیلی خیلی دوستت داریم و دلمون می خواد هر کاری برای موفقیت و شکوفایی تو انجام بدیم امیدوارم همیشه موفق باشی پسر گل مامانی.   از کارهای جدیت بگم عشق مامان: برامون چشمک می زنی وقتی بهت ...
26 مهر 1391

پیشاپیش تولدت مبارک

     فقط یک هفته مونده به تولد یکسالگیت عشق من روز تولدت با شکوهترین روز هستیست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی پیشاپیش تولدت مبارک   در ستاره بارانِ میلادت میان احساس من تا حضور تو حُبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو که تنها برای “ما” آبیست         ...
26 مهر 1391